سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مَثَل دانشمندان بدکردار، مانند تخته سنگی بردهانه نهر است که نه آب می نوشد و نه آب را وا می نهد تا به کشتزاررسد . [عیسی علیه السلام]

عروسی های قدیم دهستان ما(قسمت اول)

ارسال‌کننده : بهنوش ـ‏ ق در : 90/4/26 11:12 عصر

پنج شنبه عروسی دعوت بودیم تو شهرستان کامیاران، البته عروسی یکی ازبستگان از روستای سورنی پایین بود که درباغی درکامیاران برگزار می­شد. عروسی برگزارشد و غروب ما به سمت کرماشان راه افتادیم جاده­ی کرماشان ـ سنندج، راهی که سالهاست ازآن می گذرم سرم را روی شیشه­ی ماشین گذاشته بودم و به سالهای دور برگشتم به عروسی های قدیم نه خیلی قدیم اون موقع ها که من هنوز بچه بودم دبستان نرفته بودم یا سالهای اولیه­ی دبستانم سالهای شصت،به عروسی­های ساده و دلچسب اون زمان، و سرگرم مقایسه شدم با عروسی های این دوره، درفاصله کمی بیش از بیست سال چقدردگرگونی ایجاد شده بود دیگه کمتر اثری ازآن رسم وآیین ها دیده می­شود خوب یا بد همه چیز عوض شده،ومن درطول راه چشمانم را بستم تا گریزی به آن عروسی ها (سورها یا زماون­ها) بزنم تا آنچه را که دیگر نیست برای خواننده ها بازنویسی کنم. وقتی در روستا عروسی بود شادی همه را فرامی­گرفت وهمه خود را درشادی سهیم می­دانستند وهمه لحظه شمار عروسی بودند یکی دو روز قبل از عروسی یکی دو تا از جوانهای خانواده داماد دور روستا راه می­افتادند رو پشت بام تک تک خانه­ها می­گشتند و می­گفتند پنج شنبه وجمعه عروسی داریم تشریف بیارین، روستاها اون زمان متمرکزبودند و پشت بام ودیوارها همه بهم چسبیده بودند تمام اهل روستا به عروسی دعوت می­شدند هرکس هرکمکی می­توانست می­کرد خانواده داماد آرد به زنهای نزدیک می­دادند که نان لازم برای عروسی پخته شود هیچ کس ازکمک کردن امتناع نمی­کرد.در یک هفته خریدهای لازم انجام می­شد اون زمان هنوز تومنطقه­ی ما خبری از آرایشگاه رفتن و ماشین تزئین کردن وفیلم نبود فقط توسط بعضی بستگان شهری عکسهایی به یادگار گرفته می­شد اولین نشانه­های ورود پیشرفت!!!.ساز ودهلی دعوت می­شد با ریتم­های سنتی مثل ( خان امیری، فتاح پاشای که بزم اصلی هه لپرکی(رقص) منطقه ما بود، زندی زندی، پاوه برپا، گریان) گروه موزیک و ارگ نبود.یادم میاد «عبدلله سازنه وحسن دول کُت» برای بیشتر عروسی­ها میامدند. عروسی­ها بیشتر موارد پنج شنبه وجمعه برگزار می­شد و درفصل پاییز یعنی پس از پایان برداشت محصول وخنک شدن هوا، با چه رسم­های قشنگی عروسیها به پا می­شد، وخبری ازکلاس و بی کلاسی و مد و... نبود هرچی بود فرهنگ برخاسته از اصالت مردمان کُرد این دیار کهن بود آیین هایی که سر به هزاره­ها می­کشید. ودر همان اصالت کهن، زن ودختر جایگاهی والاتر از امروز داشت. صبح روز پنج شنبه خانواده­ی داماد که همه چیز را فراهم کرده بود هزینه­ی عروسی خانواده دختر را طی مراسمی زیبا به خانه دختر می­برد، گوسفندی درشت وخوب را انتخاب می­کردند و یک گُل­ونی نوعی روسری زیبا با گلهای رنگی که زنهای کرد به سر می بندند به گردنش می انداختند ویکی آن را می کشید، برنج وروغن وقند وچای هم می فرستادند. توی یک مجمع لباس عروس را به همراه حنا ونقل و نخود وکشمش می­گذاشتند ویک خانم یا دختر از خانواده داماد آن را روی سر می­گرفت. ویک گروه از برگزیده­های طرف داماد به همراه پیرزنی که برای آماده کردن عروس می­رفت و به او « پاخسو» می­گفتند وشاهدی برای باکرگی دختر بود با ساز و دهل و شادی کنان رهسپار روستای دختر می­شدند. لوازم تحویل داده می­شد البته هرکس که گوسفند را می­گرفت باید دستخوشانه­ای به کسی که گوسفند را آورده بود می­داد و همچنین برای گرفتن مجمع هم پول به طرف می­دادند و درمیان رقص و هلهله همه چیز را تحول می­گرفتند و پاخسو به همراه مردی از خانواده داماد در طرف عروس مانده وبقیه برمی­گشتند.  ودر بعد ازظهر عروسی به صورت رسمی با نواختن ساز و زدن به دهل آغاز می­شد بیرون خانه آب پاشی وجارو می شد وفضای لازم برای رقص زنان ومردان کُرد حاضر می­شد. عروسی ها دربیرون خانه بود وتمام روستا حق شرکت وتماشا داشتند کسی نامحرم نبود جوان وپیر شرکت می کردند زنها ودخترهای تازه بالغ شده اون موقع همه سروَن «سربند» داشتند هنوز انقلاب فرهنگی نشده بود که روسری جایگزین سرون شود. کسی آرایش نمی کرد خبری از سرخاب وسفیداب نبود زیبای واقعی معلوم بود همه موهای خود را زیبا می بافتند و درکنار سر و زیرسرون آویزان می کردند. زیرگردنشان مهره های رنگی به اسم «ژیرچِناکه» زیر چانه­ای به سرون وصل می­کردند و جلوی سرون هم سکه­ی نقره می­زدند و اگر متمول­تر هم بودند به سغمه «جلیقه » هایشان پول نقره می­دوختند. با نوای ساز و دهل که از چند روستا آن طرف­ترهم شنیده می­شد همه به رقص می­پرداختند و مردان جوان برای گرفتن سرچوپی رقابت داشتند واگر مجرد بودند تلاش بیشتری می­کردند تا دل دختری را بربایند اون موقع زنها زیاد سرچوپی نمی­گرفتند و هرمردی هم که سرچوپی می­گرفت باید پولی به ساز ودهلی میداد بعد می­رفت سرچوپی، وکلاً سرچوپی که درواقع حکم یک فرمانده را داشت خرج برمی­داشت وهرکس که از راه می­رسید نمی توانست سرچوپی کیش شود. وکسی که دارای مهارت بیشتری بود دروسط وکنار دهلی دو دستماله می­رقصید رقص دو دستماله از رقصهای معروف خطه­ی کرماشان است ودر منطقه­ی ما جزء یکی از هنرهای مردان به شمار می­رفت و یک مبارزه همیشه میان رقاص دو دستماله و دهل زن بود که رقاص با پرتاب پا به سمت دهل سعی در پاره کردن دهل داشت و مرد دهل نواز هم با مهارت تمام همزمان با نواختن دهل از دست رقاص فرار می­کرد واین مبارزه که ازمیان رفته از بخشهای دلپذیز عروسی­های گذشته بود. زنان نزدیک خانواده داماد هم در وسط دو دستماله می­رقصیدند اما به صورت آرام­تر وبا متانت زنانه. شاواز«شاباش» کشیدن هم گرم کننده­ی رقص بود وصاحب عروسی همیشه برای تشکر شاواز کسی که سرچوپی می­گرفت را می­کرد و شاواز به ساز ودهلی داده می­شد. گفتن شعر شاواز هم جالب بود و با آب وتاب گفته می­شد ودو نفر که صدای رسایی داشتند در وسط گروه هلپرکه شاواز می­کشیدند « یکی می گفت: شاواز، شاواز، کیه کیه ، طرف دیگر می­گفت: فلانی (نام کسی که پول داده بود برای شاواز)، بعد می­گفت: درخزانه گه شکانیه ، هزار وی پولینه رژانه، اون یکی می­گفت: دسه دسه و چپه چپه گُل وه بانه، وه بانه، ای مردمه گشته بزانه، بزانه، کِردَه شاواز فلانه کس»، بعد با یه حرکت چرخشی پول را می گرفتند. واین شاواز کردن یه افتخار به حساب می­آمد و مردها معمولاً تا پایان مراسم پولی برایشان باقی نمی­ماند. ...

 




کلمات کلیدی :