روستایی که زرتشت ازآن گذرکرد
روستایی که زرتشت ازآن گذرکرد
« درکتاب راهنمای زبانهای باستانی ایران نوشته دکتر محمد ابوالقاسمی که در مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد ودکترا برای دانشجویان تدریس می شود دربخش اول آن آمده است : ازسال 1000 تا700ق.م دوره رواج ایرانی باستان است. ازایرانی باستان اثری به جای نمانده است . ازطریق زبانهایی که ازآن منشعب شده آن را بازسازی کرده اند. درسده های نخستین هزاره ی اول پیش ازمیلاد ایرانی باستان دربخشهای مختلف ایران به صورتهای مختلفی درآمد وهرصورت آن زبان مستقلی شد. درمیان زبانهای منشعب شده ازایرانی باستان تنها اززبانهای زیرآثاری به جای مانده است :
1. سکایی: ازاین زبان تعدادی لغت درنوشته های یونانی ولاتینی وهندی به جای مانده است.
2. مادی : ازاین زبان تعدادی لغت درنوشته های فارسی باستان ویونانی به جای مانده است.
3. اوستایی: تنها اثری که ازاین زبان به جای مانده کتاب اوستاست.
4. فارسی باستان: ازاین زبان کتیبه های شاهان هخامنشی باقی مانده است.
زبان اوستایی ، زبان یکی ازنواحی شرقی ایران بوده است ، اما بدرستی معلوم نیست ازکدام ناحیه تنها اثری که اززبان اوستایی دردست است اوستا، کتاب دینی زرتشتیان است.»
طبق این کتاب وترجمه های مختلفی که ازاوستا شده است ازجمله اثرابراهیم پورداود که ازمنابع مورد استفاده دراین زمینه است کم وبیش وبه کرات اوستا وزبان آن به شرق ایران نسبت داده شده است وکمترین اشاره ای به غرب ایران شده است . که این امر به احتمال زیاد به دلیل عدم آشنایی اوستا شناسان با زبان مردم غرب ایران وشباهت این زبان با اوستا می باشد. حتی بایک بررسی سطحی وگذرا برفرهنگ واژه های اوستا می توان صدها واژه ی کردی را دراین زبان پیدا کرد که مردم ساکن غرب ایران یعنی کرد زبانان هنوز درگویش های خود بکار می برند. این گفتار نه ازروی تعصب به یک زبان خاص بلکه با هدف یاد آوری یک زبان کهن می باشد که به درستی درباره آن وریشه هایش تحقیقات زیادی انجام نگرفته است.
اما دردهه ی شصت شخصی به نام عمادالدین دولتشاهی (متعلق به خاندان محمد علی میرزای دولتشاه ازنوادگان قاجار ورجال سیاسی عصرقاجار) کتابی به نام « کوههای ناشناخته ی اوستا» منتشر کرد که این شخص با شناخت کامل زبان کردی به ویژه گویش کلهر (زبان غالب کرمانشاه ) ترجمه ای متفاوت ازاوستا ارائه کرد وزوایای تاریکی را مشخص نمود که شخص برجسته ای به مانند پورداود، به دلیل عدم آشنایی با زبان کردی نتوانسته بود انجام دهد وبعضی جاها اوستا را گنگ ترجمه نموده بود اما آقای دولتشاهی با اشراف کامل به زبان وجغرافیای غرب ایران تمام ناشناخته های اوستا را معرفی نمود . البته نمی توان این اثر را کاری صدردرصد به حساب آورد اما می تواند تلنگری باشد برای بررسی عمیق تر زبان اوستا با توجه به زبان کُردی. اوستا ازکهن ترین نوشته هایی است که درجهان برجای مانده است . اما هدف ازاین مقدمه وارتباط آن با منطقه ی بیلوار چیست؟
طبق ترجمه ی آقای دولتشاهی البته ترجمه زامیاد یشت ، منطقه ی بیلوار که زمانی بسیار خوش آب وهوا ودارای باغ ها وچشمه سارها ی بسیار بوده است ازسرزمین هایی است که پیامبرکهن قوم آریایی ازآن گذشته است واین خود دلیلی دیگر به کهن بودن این دیار است واینک ترجمه ای که دراین کتاب آمده است: ص17
« ابتدا ترجمه استاد پورداود ازبند هشتم زامیاد یشت که درمتن فارسی زامیاد یشت با استناد سایرمستشرقین آورده است:« بهراندازه که این کوه ها امتداد یافته بهمان اندازه او آفریدگار آنها را بهره پیشوایان و رزمیان وبرزیگران گله پرور نمود» اینک ترجمه عمادالدین دولتشاهیی ازهمین بند: « ازآنجا می روی ازداخل آب ازجاییکه گذرگاه آب است عبور می کنی، تماشا کنان می روی به ستر(ستر وکوهستان مقابل آن دربخش سنقروکلیایی کرمانشاه قراردارد) ، ازکل سفید عبور نموده میایی به دَروَن ها ( دوبخش میان دربند وپشت دربند کرمانشاه (بیلوار)) برمی گردیم می آییم به سورنی (سورنی ازروستاهای منطقه ی بیلواراست 60کیلومتری کرمانشاه که شامل دوبخش سفلی وعلیا می باشد ودرکنار کوهی آتشفشانی است که به صورت تک دردشت بیلوار قراردارد وازدید مردم مقدس است واین روستا تا سی سال پیش وقبل ازخشکسالی بسیار خوش آب وهوا وپوشیده ازباغ وبستان وگل بود با انواع گونه های حیوانی وچشمه های بسیار) . ای راست کردار درآنجا استراحت می کنی خوراکیهای خوب می خوری وچوپانها درآنجا استراحت می کنند شب درآنجا می مانی وخوراکیهای لذت بخش به تو می دهند درآنجا با ناله وزاری تو ستایش کن فریاد بزن بگو چقدر فریاد می زنم بتو ای مزدا که مرا خلق کرده ای ، خیرات بده به همه، آنقدر فریاد بزن واورا جستجو کن ای مزدای خالق همه تورا ستایش می کنم شماها ای مردم این را بگویید تا وقتیکه ستایش می کنید» دراینجا به نام سورنی اشاره شده است که ازروستاهای این منطقه است ویکی ازبزرگترین تپه های باستانی منطقه درآن قرارداشت که متأسفانه به علت بی توجهی میراث فرهنگی توسط روستاییان نا آگاه ازبین رفت وهمراه خود هزاران تکه سفال وتاریخ را ازدسترس باستان شناسان دور ساخت همچنین دردامنه کوه چلانه قبرستانهای زیادی به نام قَور گوری یعنی قبرگبران (همان زرتشتیان) وجود داشت ودارد وهمچنین این روستا ازمراکزاصلی سکونت کلیمی ها (یهودیان ) بود که تنها دراین روستا دارای قبرستان بودند که همگی نشانه هایی ازکهن بودن این روستاست. وجه تسمیه نام این روستا را هنوز نمی دانیم : سوردر زبان کردی به دو معنی به کار برده می شود با توجه به تلفظ : یکی به معنی شادی وجشن می باشد ودیگری به معنای رنگ سرخ است.
« فرهنگ باشور: عباس جلیلیان: (سور: زماوه ن : عروسی ، سور: سرخ) با توجه به تلفظی که ازاین نام می شود سوربیشتر به معنی جشن وشادی نزدیک است وپسوند نی هم که به آن اضافه شده است : نی را ما به معنی سرزمین ، جایگاه دربسیاری ازنامهای کهن داریم مثل بغ نی ، جایگاه خدایان ، سرزمین خدایان ، یعنی می توانیم سورنی را سرزمین شادی وجشن وسرور معنی کنیم، البته بعضی ها می گویند چون تا دهه های پیش که رودهای زیادی اطراف روستا بود وهمه جا پوشیده ازآب وچمنزار بود نی هایی که انتهای آنها سرخ بود دراطراف این روستا به فراوانی وجود داشت وشاید نام این روستا به معنی « سور :سرخ ونی : یعنی نی سرخ باشد» که به گمان بنده این احتمال شاید کمتر باشد چون درزبان کردی ولهجه ی منطقه ما به همان نی ها « زه ل » می گوییم پس نمی تواند این پسوند «نی» به معنای نی باشد .» این روستا به بررسی های زیادی نیاز داشت قبل ازاینکه تپه های آن تخریب شود.
درسال 86 آقای حسن رضوانی بازدیدی ازمنطقه داشته اند ومن با نگاهی گذرا به نتایج بررسیهای ایشان که به صورت کتاب درمیراث فرهنگی کرمانشاه نگهداری می شود وبرای مشاهده آن باید ازهفت خوان رستم رد شد متوجه شدم دربازدید گذرا وسطحی ایشان وبررسی سفالهایی که مشاهده کرده اند دورانهایی مثل پیش ازتاریخ وماد را حدس زده اند البته این فقط یک بازدید سطحی بوده است اما من که به آن روستا رفت وآمد دارم خودم شاهد نابودی سفالهای زیادی بودم که روستاییان هنگام خاک برداری ازتپه بیرون می آوردند ومی شکستند حتی دربعضی ازرگه ها نشانه های سوختگی به فراوانی دیده می شد که نشان ازنابودی دوره ای ازسکونت دراین تپه به علت آتش سوزی دراثر حمله یا شبیه آن بوده است . درسال 88 که دکتر رهبرازباستان شناسان درمحدوده دیوار شکارگاه خسرو درکرمانشاه مشغول به کاربودند دیداری با ایشان داشتم وخواهش کردم که ازمنطقه ی بیلوار بازدیدی به عمل آورند نامی که برای ایشان وهمراهانشان ناشناخته بود واصلا ازآن خبری نداشتند خوشبختانه دکتررهبر به همراه دستیارش اقای سجاد علی بیگی وچند تن دیگر ازاعضای گروه افتخار بازدید ازمنطقه را به ما دادند وازتپه ی روستای قیسوند که بزرگترین تپه منطقه است وهمین سورنی وچلانه دیدن کردند وسفال سالمی را که توسط کشاورزان هنگام شخم زنی بدست آمده بود به ایشان نشان دادم قدمت دوره ی مس سنگی را برای آن تخمین زدند یعنی حدود 3500 تا 5500 ق. م . وآثارحفاریهای غیرمجاز ناآگاهان که به دنبال گنج هستند راهم مشاهده کردند . وایشان هم گذشته ی طولانی این روستا را تأیید کردند . امیداورم روزی این روستا واین منطقه بیشتر بررسی شود تا شاید گوشه ای ازتاریخ این دیار برما روشن شود.
کلمات کلیدی :