عروسی های قدیم در دهستان ما (قسمت دوم)
تمام بعد از ظهرپنج شنبه و شب به رقص وشادی می گذشت، شام عروسی هم همیشه آبگوشت بود که گاه به علت کمبود ظرف دونفر دریک کاسه باهم میخوردند(اون موقع هنوز ظرفهای نفرت انگیز یک بار مصرف به بیلوار نیامده بود که همه جا را به آشغالدانی تبدیل کند). برق هم نبود بیرون برای روشنایی آتش روشن میکردند و چراغهای توری آویزان می کردند داخل اتاقها هم چراغ توری ولامپا میگذاشتند و زن ومرد دست دردست هم میرقصیدند. درطرف دختر هم شب عروسی مراسم خاص خود را داشت درخانوادهی دختر ساز ودهل رسم نبود ویک نوع عیب میدانستند که برای جشن عروسی دخترشان سازودهل بیاورند میگفتند این کاربه منزلهی این است که ما دخترمان را دوست نداریم واز رفتنش خوشحالیم. به همین علت تقریباً بدون جشن وشلوغی بود و با حضور بستگان نزدیک مثل یک مهمانی بود. دختر را به حمام میبردند یکی از خانم ها کیسه حنایی که خانواده داماد فرستاده بود را باز میکرد البته برای باز کردنش از «پاخسو» پول میگرفت وسپس آن را آب میکردند وقتی خوب رنگ پس میداد زنها همه جمع میشدند «پاخسو» هم میآمد به همراه «پاخسو» طرف دختر چون هرطرف یک نماینده داشت برای گواهی برباکرگی دختر، وحنا را به دست وپای عروس میمالیدند واین تنها آرایش دختربود تمام پایش را حنا می بستند وروی یک سینی میگذاشتند تا خشک شود دستهایش را تا مچ با نقش ونگار حنا میبستند پاخسوها هم به همراه زنها ودخترهای جوان دستهایشان را همه حنا میبستند و این حنارا همه دوست داشتند و برای حنا بستن تو نوبت میایستادند توی مشت بچهها هم هرکدام حنا میگذاشتند وفردای عروسی همه دستهایشان قرمزبود وطرف داماد هم ازحنا نگه میداشتند وبرای خودشان آب میکردند وهرکس دوست داشت دستش را حنا میگرفت، وقتی بچه بودم همیشه برای حنا گرفتن دستم لحظه شماری میکردم وچقدراز قرمز شدن کف دستم لذت میبردم. و وقتی روز میشد با دختربچههای دیگر کف دستمان را بهم نشان میدادیم ببینیم کف دست کی قرمزترشده. وبعد از رنگ گرفتن دستها و خشک شدن حنا، همه دستهایشان را میشستند و میخوابیدند.
بامداد روز جمعه یعنی در روز عروسی هنگام خروس خوان «سازنه» روی پشت بام میرفت وآهنگ سحری میزد تا همه را بیدار کند و نشان بدهند که در روستا امروز عروسی است آهنگ سحری برای همیشه به تاریخ پیوسته است ودیگر در هیچ روستایی آهنگ سحری نواخته نمیشود یا من خبر ندارم تا مردمان روستا شادمان ازخواب بیدار شده وخود را برای عروسی آماده کنند. اهالی روستا بیدار شده کارهایشان را انجام میدادند تا برای عروسی رفتن مشکلی نداشته باشند. و آفتاب که بالا میآمد با نوای ساز ودهل عروسی شروع میشد وباز تمام اهالی روستا و دیگر بستگان به رقص وپایکوبی میپرداختند.
کلمات کلیدی :